کتابی که در این مطلب میخواهیم معرفی کنیم، کتاب هنر یادگرفتن از مشتری است، چیزی که ما در نهایت به عنوان محصول تولید میکنیم باید پاسخگوی نیاز مشتری باشد و هیچچیزی دردناکتر از شکست یک محصول نیست. ابزار ما سوالها و اهدافی هست که باید به درستی از کاربر پرسیده شود تا هر پاسخی که دریافت میکنیم سازنده و کارآمد برای محصول ما باشد.
یادگرفتن از مشتری مثل کندوکاو باستانشناسان برای پیدا کردن زیرخاکیهاست. همه چیز اون پایینه ولی خیلی حساس و شکننده. با هر بیلی که به زمین میزنیم به حقیقت نزدیک میشویم ولی کافیه کندوکاو ناکارآمد باشه تا گنجی که اون زیر هست، تکه تکه شه.
برای پیداکردن جواب درست باید سوال ما درست باشه. ابزار ما سوالات و اهدافمون هستن. اما باید خوب یادشون بگیریم. کار راحتی نیست اما اگر به گنج اون پایین فکر کنیم اون موقع به ارزش این مهارت پی میبریم.
اما چیزهایی که از این کتاب یاد گرفتم:
– هر ایدهای که دارین نه تنها از مادرتون بلکه از هیچکس دیگر دربارهی خوببودن آن نپرسید.
– در همان ابتدا ایدهی خودتون رو تعریف نکنید.
– دربارهی زندگی و عادات مشتری سوال بپرسید نه دربارهی ایدهی خودتون.
– درباره گذشته و رفتار مشتریها بپرسید نه دربارهی آینده، هرچیزی که به آینده مربوط هست یک دروغ خوشبینانهست.
پیشنهاد میکنم در ادامه، مقالهای که خلاصهای از برداشتهای فصول مختلف کتاب هست را در اینجا مطالعه کنید یا خود کتاب را تهیه کنید و از خواندن آن لذت ببرید.
(زمان حدودی مطالعه: ۶ دقیقه)