در کتابهای کودکان، خورشید همیشه دایرهای زرد رنگ است که خطوطی در جهتهای مختلف از آن بیرون آمدهاند. تقریبا همه بچههایی که با این کتابهای تصویری بزرگ میشوند دوست دارند خورشید را به همین روش بکشند. حتی بسیاری از نقاشان هم با وجود اینکه تکنیکهای حرفهای تری را بهکار میبرند ولی بازهم از همین روش برای کشیدن خورشید استفاده میکنند.
این به این دلیل خرد متعارفی است که سیستم آموزشی به ما القا میکند و همین باعث میشود که ما هنگام برخورد با یک مساله آن را مشابه مساله دیگری که قبلا با آن مواجه شدهایم بدانیم و سعی کنیم تا با توجه به راهحلهای از پیش تعیین شدهای که در ذهن خود داریم مساله جدید را حل کنیم.
در زندگی واقعی، متاسفانه واقعیت اغلب آن چیزی نیست که به نظر میرسد. ممکن است مشکلات به روشهای پیچیدهای باهم ترکیب شده باشند پس برای یک مساله تنها یک پاسخ وجود ندارد. اما اغلب اوقات دانش، افکار ما را محدود میکند. به همین دلیل است که وقتی از قبل درباره موضوعی اطلاعات داشته باشیم کمتر سوال میکنیم.
باید به خاطر داشته باشیم که قوانین همیشه در حال تغییر هستند، ما در بازی بینهایتی هستیم که هیچ خط پایان ندارد، پس باید آماده باشیم تا در مورد ابزارهایی که داریم، روشهای بینهایت برای نزدیک شدن به مسایل، پیدا کردن و حل آنها متفاوت فکر کنیم. پرسیدن سوال به ما کمک میکند تا چشمانداز خود را گسترش دهیم، مشکلات را دوباره بررسی کنیم و سعی کنیم تا با گوشدادن به داستانهای افراد و تلاش برای شناخت الگوها به جای وارد شدن به حالت وسوسهانگیز حل مساله و ارایه راهحلهایی که در ذهنمان داریم ابتدا مساله درست را بیابیم.
اگر به فرایندهای پیدا کردن مسایل و نحوه ارایه راهحل برای آنها علاقهمندید این مقاله را بخوانید.
برای مشاهده مطالب بیشتر میتوانید از وبلاگ آکادمی دیزاین دیدن کنید.