«کاربران، یک تجربه را بیشتر بر اساس حسی که در اوج و پایان آن دارند قضاوت میکنند، و برآوردی را از همهی لحظات آن تجربه ندارند.»
این قانون یک تعصب شناختی است که روی به یادآوردن خاطرات انسانها تأثیر دارد. لحظات خیلی خوب و بد (نقاط اوج) و همینطور لحظات نهایی (نقاط پایان) یک تجربه، بیشترین وزن را در محاسبات ذهنی ما دارد.
یک مطالعه در سال ۱۹۹۳ با نام When More Pain Is Preferred to Less: Adding a Better End انجام شد. شرکت کنندگان در معرض دو حالت متفاوت از یک تجربهی ناخوشایند قرار گرفتند. به صورت زیر این آزمون برگزار شد:
۱. از داوطلبان خواسته شد که دست خود را به مدت ۶۰ ثانیه در آب ۱۴ سانتیگراد فرو ببرند.
۲. در نوبت دوم از آنها خواسته شد که اینبار به مدت ۶۰ ثانیه در همان آب ۱۴ سانتیگراد دست خود را فرو ببرند به اضافهی ۳۰ ثانیهی دیگر که دمای آب به ۱۵ درجه افزایش پیدا میکند.
۳. و در نوبت سوم، قدرت انتخاب تکرار آزمایش بین نوبت اول یا دوم به آنها داده شد.
برخلاف انتظار، داوطلبان بیشتری نوبت دوم را برای تکرار آزمایش انتخاب کردند. نوبتی که ۳۰ ثانیه بیشتر از نوبت اول شرایط ناخوشایند را تجربه میکردند.
دانیل کانمن روانشناس آمریکایی-اسرائیلی به این نتیجه رسید که افراد، آزمون طولانیتر را به این دلیل انتخاب کردند که خاطرهی بهتری نسبت به آزمون نوبت اول برای آنها به جا گذاشت. یا درواقع از آزمون طولانیترکمتر بیزار بودهاند.
یک پیشرفت کوچک در نزدیکی پایان یک تجربه ، درک افراد را از آن رویداد، به کلی تغییر داد. یکی دیگر از خواص عجیب انسانها!
حال که با این قانون آشنا شدید برای کاربرد آن در تجربهی کاربری و دیزاینهای انساندوستانه، مقالههای زیر را برای مطالعه ی پیشنهاد می کنیم.
مقاله اول را در اینجا و مقاله ی دوم را در اینجا مطالعه کنید.
(زمان حدودی مطالعه مقاله اول : ۲۷ دقیقه ، مقاله ی دوم : ۱۳ دقیقه)