خیلی از مواقع، طرح مشکل به صورت عبارت نامشخصی بیان میشود. مثلا گفته میشود که به صندلی بهتری برای این دفتر کار نیازمندیم، یا این دکمه در صفحهی لندینگپیج باید بزرگتر شود. این قبیل تعریفهای سطحی، ما را در مسیر پیشرو گنگ و نامفهوم رها میکند.
به عنوان یک دیزاینر یا شاید بهتر بگویم حلکنندهی مسائل، باید قدرت بالایی در شناسایی مشکل، ریشهها و ابعاد آنها داشته باشیم. به طور سادهتر، باید مسئله مانند روز برایمان روشن باشد.
برای هرچه واضحتر کردن مسئله برای خودمان، نیاز داریم تا ریشهی آن نفوذ کنیم. امروز با یک ابزار به دردبخور آشنا میشویم که در فرآیند دیزاین بسیار کمککننده است.
این فریموُرک، به «نردبان ذهنی یا انتزاعی» معروف است. به طور خلاصه میگوید که مشکل را در میان نردبان بگذارید و حالا دو سؤال بپرسید. چرا (why) و چطور (How).
وقتی بپرسید چرا، از نردبان بالا میروید و طرح مسئله به هرچه مفهومیتر و انتزاعیتر شدن نزدیک میشود. وقتی بپرسید چطور یا چگونه، با ایدههای عمومیتر و واقعیتر مواجه میشوید.
این روش دقیقا با طرح مسئله چه کار میکند؟
مشکل اصلی و درست را از دل کار بیرون میکشد. یعنی در آخر متوجه خواهید شد که آن مشکل اولیهای که داشتیم در واقع فقط یک زیر شاخه از مشکل اصلی بوده است. میخواستیم که کاربران بیشتری را برای ثبتنام در سرویسمان جذب کنیم ولی اینطور مسئله مطرح شده بود که اگر دکمه بزرگتر شود، کاربران وبسایت نیز بیشتر میشوند. چه بسا اینکه بزرگترکردن یک دکمه شاید یکی از اهداف ما بوده است ولی مشکل به درستی مطرح نشده است که دقیقا متوجه شویم چه کاری باید در مراحل بعدی انجام دهیم.
برای اینکه دقیقا متوجه شوید که این روش چطور کار میکند، مطالعه مقالات زیر را پیشنهاد میکنم که با مثالهای عینی و شفاف این مدل ذهنی را شرح میدهند.