زمانی طراحی خاص یک محصول اهمیت زیادی داشت، انقدر که گاهی اهمیت طراحی از کاربردپذیری محصول بیشتر شده و در نتیجه طراحیهای زیبایی خلق میشد که امکان کار کردن با آن به سختی ممکن بود. خوشبختانه این روش رفتهرفته به کنار رانده شد و کاربردپذیری طرحها اهمیت بیشتری نسبت به زیبایی آنها پیدا کرد اما همچنان با محصولات پیچیدهای مواجه هستیم که کار کردن با آنها چندان راحت نیست.
به طور کلی تمام محصولات و خدمات برای استفاده کاربران و در راستای رفع مشکلات و برطرف کردن نیازهای آنها طراحی میشوند. به همین دلیل است که طراحان تلاش میکنند تا با استفاده از روشهای متفاوت شناخت بهتری نسبت به کاربرانشان پیدا کنند. اما گاهی اشتباه بودن اطلاعاتی که از کاربرانشان جمع آوری میکنند باعث میشود تا مسیری غلط را در پیش بگیرند و طراحیهای خود را بر پایه یک اشتباه انجام دهند.
اما چه چیزی باعث به وجود آمدن این اشتباه میشود؟ تصور کنید که محصولی را در برابر کاربری که تاکنون تجربه استفاده از آن نداشته است قرار میدهید. عدم شناخت کاربر نسبت به آن محصول باعث میشود تا نظرات اون تنها بر پایه مشاهداتش باشد و این نظرات معمولا برخلاف بازخوردهای کاربران پس از کار کردن با آن محصول است. بررسی رفتار کاربر هنگام کار با محصول سادهترین راه برای رفع چنین مشکلاتی است. زیرا اکثر کاربران مشکلات خود را به درستی نمی شناسند و دقیقا نمیدانند که به چیزی نیاز دارند پس شاید بهتر است که برای به دست آوردن درک درستی از رفتار کاربران و رسیدن به یک تجربه کاربری خوب، بهجای گوش کردن به صحبتهای کاربران به رفتارشان توجه کنید.
دنیا پر از کسبوکارهای است که به دلیل شناخت نادرست از کاربرانشان مسیری اشتباه را در پیش گرفتند و در نهایت شکست خوردند. اگر علاقهمند هستید که درباره روشهای درست شناخت کابران بیشتر بدانید پیشنهاد میکنم که این مقاله را مطالعه کنید.