ثابت شده است که در ذهن انسانها، تصاویر نسبت به متن نوشتاری و یا صوتی بار احساسی بسیار بیشتری دارند و این احساسات است که باعث تشکیل پیوند میان ذهن و تصویر میشوند. پس بهترین راه ورود به ذهن مخاطبین استفاده از محتوای بصری است.
ایده محتوای بصری اولین بار توسط لورا ریس در کتابی به نام “چکش بصری” ارائه شده است که مبتنی بر دو اصطلاح «میخ» و «چکش» است. اصطلاح «میخ» معمولا برای توصیف ایده که قرار است در ذهن مخاطب ثبت گردد به کار میرود و «چکش» عاملی است که قرار است باعث ثبت ایده در ذهن مشتری گردد. این همراهی میخ و چکش بصری است که میتواند باعث تاثیرگزاری برند در ذهن کاربران گردد. به عبارت دیگر این تصویر است که مفهوم کلامی برند را در ذهن مخاطب تقویت میکند.
برای درک بهتر این مفهوم برند کوکاکولا را در نظر بگیرید. این شرکت بیش از ۱۰۰ سال قدمت دارد و در طی این سال ها بارها شعار خود را تغییر داده است. به نظر شما بیشتر مردم امریکا چه چیزی را از تبلیغات کوکاکولا به خاطر دارند؟ واژهها؟ خیر! بیشتر مردم تصویر بطری کمر باریک کوکاکولا را به خاطر سپردهاند. پس بطری کوکاکولا فقط یک بطری نیست. چکش بصری است که مفاهیمی را در ذهن مخاطب میخ کردهاست!
استفاده از ستارگان و افراد مشهور در تبلیغات میتواند یکی از راههای ایجاد یک چکش بصری باشد. استفاده از حیوانات هم گاها چکشهای بصری قدرتمندی میسازد مانند پرنده کوچک آبی رنگ توییتر که چکش بصری برندی است که در کوتاه مدت توانست شهرت جهانی کسب کند.
کتاب چکش بصری، نوشته شده توسط خانم لورا ریس، کتابی مناسب در زمینه اهمیت محتوای بصری و توصیف جایگاه برند است که به زبان فارسی نیز ترجمه شده است. اما اگر به دنبال مطالعه مطلبی مختصرتر در این حوزه میباشید خواندن مقاله زیر را به شما توصیه میکنم. مقاله را در اینجا مطالعه کنید.
برای رفتن به لینک کتاب به اینجا مراجعه کنید.
(زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۸ دقیقه)